موضوع: "سبک زندگی"

#شهید حججی....

حالا که دستهایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد».

آسمان اینجا شبیه هیچ‌جا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیده‌ام یا آسمان بیابان‌های سال‌های خدمتم، اینجا بوی دود و خون می‌آید. کم‌کم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظه‌های آخر که حرامیان دوره‌ام کرده‌اند می‌خواهم قصه بگویم و قصه که می‌گویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم می‌شود ولی خدا وعده داده که جای شهید را برای خانواده‌اش پر می‌کند، اما حتماً قصه‌ام را برای علی وقتی بزرگ شد بخوانید.

قصه کودکی‌ام که با پدرم در روضه‌های مولا اباعبدالله الحسین(ع) شرکت می‌کردم، قصه لرزش شانه‌های پدر و من که نمی‌دانستم برای چیست. پدرم با اینکه کارگری ساده بود همیشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس می‌گفت و توصیه می‌کرد:

«پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد».

دوران کودکی و مادری که کلید رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود که اجازه داد. مادرم همیشه می‌گفت «تو را محسن نام گذاشتم به‌یاد محسن سقط‌شده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولین باری که به سوریه اعزام شدم دریچه‌های بزرگی به‌رویم باز شد اما نمی‌دانم اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید.

بازگشتم و چهل هفته به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم. تا اینکه یک روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است. تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا(س) نکردی و نامم را محسن نگذاشتی، مادرجان، حرم خانم زینب(س) در خطر است اجازه بده بروم. مادرم…. نکند لحظه‌ای شک کنی به رضایتت که من شفاعت‌کننده‌ات خواهم بود و اگر در دنیا عصای دستت نشدم در عقبی نزد حضرت زهرا(س) سرم را به‌دست بگیر و سرفراز باش چون ام‌وهب.

مادر، یادت هست سال‌های کودکی و مدرسه، پس از دبستان و مقاطع تحصیلی و بالاتر، همیشه احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم و این‌قدر به مادرمان حضرت زهرا(س) متوسل شدم تا در سال 1385 و اوج جوانی مسیری را برایم روشن کردند و آن مسیر آشنایی با شهید کاظمی و حضور در مؤسسه‌ای تربیتی‌فرهنگی به همین نام بود.

همان سال‌ها بود که مسیر زندگی‌ام را پیدا کردم و حاج احمد کاظمی شد الگوی زندگی و یار لحظه لحظه زندگی من، خیلی زود حاج احمد دستم را گرفت و با شرکت در اردوهای جهادی، هیئت، کار فرهنگی و مطالعه و کتاب‌خوانی رشد کردم. انگار حاج احمد دستم را گرفت و ره صدساله را به‌سرعت پیمودم. سربازی و خدمت در مناطقی دورافتاده را انتخاب کردم و تو مادر، ببخش که آن روزها مثل همیشه چقدر نگرانم بودی.

و ازدواج که آرزوی شما بود، با دختری که به‌واسطه شهدا با او آشنا شدم و خدا را شاکرم که حاج احمد از دختران پاکدامنش نصیبم کرده است، همنام حضرت زهرا(س) و از خانواده‌ای که به‌شرط اینکه به‌دلیل نداشتن فرزند پسر برایشان فرزند خوب و باایمانی باشم دختر مؤمن و پاکدامنشان را با مهریه‌ای ساده به‌عقدم درآوردند و من هم تنها خواسته‌ام از ایشان مهیا‌کردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود و با کمکِ هم، زندگی مهدوی(عج) را تشکیل دادیم، خانواده‌ای که در روزهای نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سایه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود که همسر و فرزندم جز غم دوری و دلتنگی غمی نداشته باشند، همین جا بود که احساس کردم یکی از راه‌های رسیدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسیر اسلام و انقلاب عضویت در سپاه است و همین جا بود که باز حاج احمد کمکم کرد و لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم کرد.

و همسرم و همسرم…، می‌دانم و می‌بینم دست حضرت زینب(س) که قلب آشوبت را آرام می‌کند، همسرم شفاعتی که همسر وهب از مولا اباعبدالله شرط اجازه میدان رفتن وهب گذاشت طلب تو. خاطرات مشترکمان دلبستگی نمی‌آورد برایم، بلکه مطمئنم می‌کند که محکمتر به قتلگاه قدم بگذارم چون تو استوارتر از همیشه علی عزیزمان را بزرگ خواهی کرد و منتظر باش که در ظهور حضرت حجت به‌اقتدای پدر سربازی کند.

حالا انگار سبکتر از همیشه‌ام و خنجر روی بازویم نیست و شاید بوی خون است که می‌آید، بوی مجلس هیئت مؤسسه و شبهای قدر و یاد حاج حسین به‌خیر که گفت مؤسسه خون می‌خواهد و این قطره‌ها که بر خنجر می‌غلطد….

#شوهر من وقتي باهاش صحبت ميکنم اصلا اهميت نميده..

شوهر من وقتي باهاش صحبت ميکنم اصلا اهميت نميده يهو ميره بابچم بازي ميکنه يا مثلا فيلم ميبينه بعدشم ديگه نميگه ادامه بده خيلي ازدستش ناراحتم…هر حرفي باشه اينجوریه ..البته من هميشه تو بهترين شرايط باهاش حرف ميزنم زمانيکه خسته نباشه کاري نداشته باشه اما نميدونم چرا اينجوريه؟!!

✍️پاسخ:

✅گفتيد که همسرتان موقع صحبت به شما توجهي نمي کند و حرفتان را با رفتارهايش قطع مي کند. گاهي مرد در شرايط خاصي قرار دارد يا از نظر شغلي تحت فشار است و شايد خانم تصور کند که علاقه مردش به او کم شده است ولکن شايد اين دوره آغاز يک تحول باشد آغاز يک تغيير. اگر بتوانيد از اين دوره به سلامت عبور کنيد و با صبر و حوصله و فداکاري و حفظ رابطه عاطفي تان، بار ديگر رابطه عاطفي شما عميق تر مي شود ولکن اين بار از روي شناخت نه احساسات.

ممکن است وظايف شغلي اش سنگين تر شده باشد و فشار زندگي باعث شده باشد که به شما بي توجه باشد و به صحبت هاي شما توجهي نکند ولکن به هر حال مشکل شما بزرگ نيست و شايد اصلا مشکل محسوب نشود.

البته يک سري تفاوت هاي اساسي بين زن و مرد وجود دارد و زنها تمايل به ابراز علاقه کلامي به هم دارند و به رابطه اهميت مي دهند در حالي که مردها چنين نيستند.

مردها محبت خود را بصورت عملي نشان مي دهند در حاليه از نظر زنها محبت بايد کلامي باشد و بيان شود و بايد به اين تفاوت ها هم توجه داشت.

توصيه مي کنيم:

- مواقعي که ارتباط عاطفي داريد، از اين فرصت استفاده کنيد با او صحبت کنيد. از احساس تان بگوييد. بدون اينکه به او برچسب ظالم بودن، بي توجه بودن، ناداني يا … بزنيد به او بگوييد که تا چه حد از این رفتارش (قطع شدن صحبت) مي رنجيد و دلشکسته مي شويد.

- از او بخواهيد که تمريني انجام دهيد. هر کدام برگه اي برداريد و انتظارات تان از همسر را يادداشت کنيد و درجه اهميتي که هر خواسته برايتان دارد يا با عددي از 1 تا 100 نمره دهيد و اين برگه ها را به هم بدهيد. او بايد از انتظارات شما آگاه شود.

- شما مي توانيد کتاب هايي در اين زمينه تهيه کنيد و به او هديه دهيد. ولکن بهترين کار اين است که او را ترغيب کنيد تا براي بهبود زندگي مشترک تان با هم در جلسات مشاوره شرکت کنيد.

در هر صورت همسر شما با مهارت هاي ارتباطي و همسرداري آشنا نيست و بايد آنها را از طريق مطالعه کتب افزايش دهد.

- امینی، ابراهیم، همسرداری، قم: بوستان کتاب قم، 1392.
- افروز، غلامعلی، روان شناسی خانواده: همسران برتر، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1389.
- بهار، علی‌رضا، مهارتهای زندگی در قرن 21: روابط همسران (حقوق متقابل زن و مرد)، اصفهان: نقش نگین، 1388.

#سلام هایمان بوی نفت ندهد

یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.

یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!

گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟

گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.

سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم.

یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!

#در_محضر_علما

مرحوم حاج اسماعیل دولابی: دلهای مؤمنین که به هم وصل میشود، آبِ کُر است. وقتی به علی علیه‌السلام متصل شد، به دریا وصل شده است. شخص تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس میشود، ولی آب کر نه تنها نجس نمیشود، بلکه متنجّس را هم پاک میکند.

? ید الله مع الجماعه

#نكات اخلاقي

هرگز كوچك شدن را بهانه نبخشيدن قرار مده. چون اگر قرار بود كسي با بخشيدن كوچك شود، خدا اينقدر بزرگ نبود….

مهم نيست قفل ها دست كيست، مهم اين است كه كليد ها دست خداست…

اگر خداوند آرزويي در دلت نهاد، بدان توانايي رسيدن به آن را در تو ديده است….

مطمئن باش، حرفهايت هرچند تكراري باشد، يكي هست كه به آن ها گوش مي دهد؛ او كسي نيست جز خدا…

هيچ وقت نگو وقت ندارم، خدا به تو همان اندازه زمان داده كه به انيشتين داده بود…

#ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!

یک تحویلدار بانک تعریف میکرد:

روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه.

ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ!
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟! ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ!

رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ… .

ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ:
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ.
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ…
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ!
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ… ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!

 

مصادیقی از قضای الهی در زندگی

مصادیقی از قضای الهی در زندگی

برخی از افراد گمان می کنند که فقط رضا به قضای الهی محصور به قوانین تشریعی می شود و قوانین تکوینی دیگر چنین نیست. در حالیکه طبق تعلیمات دینی، رضا به قضای الهی در هر دو مورد باید جاری باشد …
هدایت الله قدمی- کارشناس حوزه
 
انسان ها بر روی زمین به دو دسته تقسیم می شوند، دسته ای که از همه چیز و همه کس خرده می گیرند و از دید طلبکارانه به اطراف خود می نگرند و از آنچه دارند و هستند راضی نبوده و گلایه مندند. این دسته افراد یک رنج درونی دارند که همیشه به واسطه ی آن روح خود را آزار می دهند.

دسته ای دیگر نیز انسان هایی هستند که به آنچه خداوند به ایشان داده راضی و سپاسگزارند و به اصطلاح حکمت الهی را پذیرفته و به آن رضای کامل دارند.

یکی درد و یکی درمان پسندد           یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران     پسندم آن چه را جانان پسندد (باباطاهر عریان)

امام حسین علیه السلام در بیانی می فرمایند: «رضای خدا، رضای ماست و ما خاندان، به چیزی راضی هستیم که خدا راضی باشد» [موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 328]

اهمیت مقام رضا
در روایتی شریف، مقام رضای الهی از جمله ویژگی های مومن و از ارکان ایمان شمرده شده است: امام رضا علیه السلام می ‌فرمایند: «ایمان بر 4 رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا بر قضای الهی، تسلیم امر خدا بودن و واگذاری امور به خود.» [میزان الحکمه، ج4، ح3656]

و همچنین در حدیث معراج خدای متعال خطاب به پیغمبر اکرم صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله فرموده است: «هیچ چیز نزد من بهتر از توکل بر من و رضا به آنچه تقسیم کردم نیست.» [إرشاد القلوب، ج1، ص199]

و در آیات شریفه قرآن کریم خداوند رضایت بنده از خود را با رضایت خود از بنده همراه و مقرون ساخته است و این چنین شأن و عظمت آن را بیان کرده است: «خدا از آنها راضی است و آنان نیز از وی راضی هستند» [مائده/119]

امام حسن مجتبی علیه السلام: من برای کسی که جز خرسندی (از خدا) در دلش خطور نکند، ضمانت می کنم که خدا او را بخواند و دعایش مستجاب شود.


تعریف و تبیین رضا به قضای الهی
بنابراین مقام رضا به این معناست که انسان در برابر ناملایمات زندگی و همچنین نعمت ها و سلب نعمت هایی که از او می شود، گله ای نداشته و به حکمت الهی اعتماد داشته باشد.

برخی از افراد گمان می کنند که فقط رضا به قضای الهی محصور به قوانین تشریعی می شود و قوانین تکوینی دیگر چنین نیست. در حالیکه طبق تعلیمات دینی، رضا به قضای الهی در هر دو مورد باید جاری باشد که در زیر به تعریف و توضیح هریک مختصراً می پردازیم:

الف: رضا به قضای الهی در امورات تشریعی:

اینکه در برابر اتفاقاتی چون سیل و زلزله و بلایای طبیعی که انسان هیچ اختیاری در برابر آن ندارد، راضی به رضای الهی باشد و خود را تسلیم در برابر قضای الهی بداند. 

ب: رضای به قضای الهی در امور تکوینی:

در اموری که انسان هم اختیارش نقش در نوع و چگونگی نتیجه دارد نیز، رضا به قضای الهی معنا دارد. در حالیکه بسیاری از افراد از این مورد مغفول هستند.

در این موارد نیز انسان باید با دانستن احکام تشریعی خداوند در ان موارد، راهی را انتخاب نماید که رضای الهی در آن باشد، در اینصورت هر نتیجه ایی که برای او روی دهد نیز جزء قضای الهی است و باید بر آن صبر نماید.

مثلا شخصی خواستگاری برای او می آید و او طبق دستور دین از مشورت و تحقیق استفاده نموده و به این نتیجه می رسد که فرد مورد نظر شخص مناسب برای زندگی است ولی بعد از ازدواج متوجه می شود  شخص مورد نظر، شخصی کاملا مناسب نیست. در این جا نیز ،این امر قضای الهی است و باید بر آن صبر نمود و راضی به ان بود. البته این سخن به این معنا نیست که اختیار شخص دخیل نبوده ولی باز رضایت به قضای الهی در این مسأله نیز دخیل است و او باید با صبر و استفاده از راه های دیگر برای بهبود زندگی خود تلاش کند و از دیگران کمک بگیرد.

مصادیقی از قضای الهی در زندگی
از جمله مصادیقی که می توان برای زندگی روزمره خود در زمان کنونی بیان کرد، مواردی از قبیل زیر است:

در ظاهر وقتی انسان به بیماری ها نگاه می کند جز الم و درد چیزی به نظر نمی رسد ولی وقتی به آیات و روایات شریفه در این باب نظر و تأمل می کنیم می بینیم که خود مریضی نیز نعمتی است از سوی خدا
الف: رضایت به زیبایی های خدادادی :

یکی از دغدغه های اساسی این قرن به ظاهر مدرن، آراستگی های کذایی است از جمله این که افراد از داشتن بینی خدادادی و یا شکل و فرم صورت خود ابراز ناراحتی کرده و مدام در حال تغییر و تحول آن هستند. که البته متاسفانه در کشور ما نیز این امر رشد روز افزونی داشته است.

این دسته از افراد به جهت طرز فکر اشتباه خود زیبایی های ظاهری را ملاک برتری می دانند در حالیکه فراموش کرده اند که آنچه موجب برتری افراد به یکدیگر می شود، چیزی غیر از تقوای الهی نیست: «مسلماً گرامی ترین شما نزدخدا پرهیزکارترین شماست.» [حجرات/13]

ب: مشکلات اقتصادی:

مسلما هیچ کس دوست ندارد که در زندگی خود دچار سختی گردد و در تنگی رزق و روزی قرار گیرد ولی گاه با اینکه سعی و تلاش خود را در این زمینه می کند، باز نتیجه ی دلخواه حاصل نمی شود. در این جا نیز انسان باید در کنار تلاش خود به قضای الهی راضی باشد.

چه بسا که ثروت زیاد به صلاح دین و دنیای او نباشد. چنانچه در حکایات و روایات الهی مصادیقی از این قبیل افراد بیان شده که پس از اصرار بر پیامبر و نبی خود و گله مندی از رزق و روزی اندکشان، به دعای پیامبر گشایش رزقی پیدا کرده اند، ولی پس از آن در دام غفلت از یاد و نام خدا افتاده و چه بسا این ثروت موجب خروج آنان از دین شده است. « نشان از بی ‎نشانه‎ ها ،ص 151»‎

«مال و فرزندان زیبا و زینت حیات مادی دنیاست (ولیكن) اعمال صالح و شایسته تا قیامت باقی است نزد پروردگار بسی بهتر و عاقبت آن نیكوتر است» [كهف/46]

ج: گرفتار شدن به مریضی های سخت و گاه لاعلاج

در ظاهر وقتی انسان به بیماری ها نگاه می کند جز الم و درد چیزی به نظر نمی رسد ولی وقتی به آیات و روایات شریفه در این باب نظر و تأمل می کنیم می بینیم که خود مریضی نیز نعمتی است از سوی خدا.

شاید از بزرگترین دستاورد دنیوی این فضیلت اخلاقی، دستیابی به آرامش باشد. مسلما کسی که همه چیز را جزیی از حکمت الهی دانست؛ دیگر هر مشکلی که بر سر راهش بوجود آمد، احساس ناراحتی و نگرانی نخواهد داشت. چرا که به حکیم بودن خدا اعتماد کامل دارند
چه بسا بیماری هایی که تاوان گناهان و موجب از بین رفتن آن می شود و چه بسا دعاهایی که بواسطه این پاک شدن، خداوند از بیمار قبول کرده و مستجاب می کند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: بیمارانتان را عیادت نمائید و از آنها بخواهید که شما را دعا کنند که دعای بیمار با دعای ملائکه برابری می کند. [بحار الانوار، جلد 81، صفحه 219]

د: از دست دادن عزیزان و نزدیکان: 

این نیز از جمله مواقعی است که انسان باید بر این مصیبت صبر داشته و راضی به آن باشد. مسلما از دست دادن عزیزان سخت است ولی این نکته را باید نیز مد نظر داشت که همه ی افعال الهی بر حکمتی خاص واقع شده اند.

چه بسا این موقعیت ها علاوه بر داشتن جکمتی خاص، امتحانی برای اطرافیان نیز شمرده می شود.

«و قطعاً شما را به چیزى از [قبیلِ‏] ترس و گرسنگى، و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شكیبایان را» [بقره/155]

فوائد و ثمرات رضا به قضای الهی:
الف: کسب آرامش:

شاید از بزرگترین دستاورد دنیوی این فضیلت اخلاقی، دستیابی به آرامش باشد.  مسلما کسی که همه چیز را جزیی از حکمت الهی دانست؛ دیگر هر مشکلی که بر سر راهش بوجود آمد، احساس ناراحتی و نگرانی نخواهد داشت. چرا که به حکیم بودن خدا اعتماد کامل دارند. 

امام علی علیه السلام نیز در این رابطه می فرمایند: هرکه به روزی خدا خرسند باشد، برای آن چه از دستش رود اندوهگین نگردد. [نهج البلاغه/ حکمت 349]

شاید از همین جهت است که خداوند در قرآن کریم نیز این نکته را متذکر می شود که وجود من خدا برای بنده کافی و مکفی است: « آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟» [زمر/36]

ب: استجابت دعا:

امام حسن مجتبی علیه السلام: من برای کسی که جز خرسندی (از خدا) در دلش خطور نکند، ضمانت می کنم که خدا او را بخواند و دعایش مستجاب شود. [بحارالانوار/ 71/159]

همچنین خداوند متعال به داوود علیه السلام فرمود: تو می خواهی و من می خواهم و آن چه تحقق می یابد خواست من است؛ پس اگر در برابر خواست من تسلیم باشی، خواسته تو را برآورده سازم و اگر تسلیم خواسته من نشوی تو را در (راه) آن چه می خواهی به رنج در افکنم و سرانجام هم جز خواست من تحقق نیابد. [محجه البیضاء/8/09]

البته بسیاری آثار و نتایج دیگر در رضا به قضای الهی نهفته است که با کمی تفکر و تامل در تعالیم دینی به آنها پی خواهیم برد؛ مواردی چون عدم ایجاد مشکلات روحی و روانی ، انجام رفتارهای صحیح و بدور از خشونت و بی رحمی، حسن خلق و امانتداری و … .

منبه:تبیان

بچه باید آزاد باشد تا وقتى که بزرگ می‌شود ...

بچه باید آزاد باشد تا وقتى که بزرگ می‌شود ...

از امام خمینی رحمه الله علیه به عنوان یک الگوی اسلامی :

امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله می‌کرد، می‌گفتند من حاضرم ثوابى را که از تحمل شیطنت حسین می‌بری با ثواب تمام عبادات خودم عوض کنم و عقیده داشتند که بچه باید آزاد باشد تا وقتى که بزرگ می‌شود آن وقت باید برایش حدى تعیین کنند.
 در مورد تربیت کودکان می‌فرمودند: «با بچه‌ها رو راست باشید تا آن‌ها هم رو راست باشند. الگوى بچه پدر و مادر هستند. اگر با بچه درست رفتار کنید بچه‌ها درست بار می‌آیند. هر حرفى را که به بچه‌ها زدید به آن عمل کنید.»

 

منبع: فریده مصطفوی/برداشت‌هایی از سیره امام خمینى، ج ۱، ص ۳۱

islamiclife.ir

1 2