مرکز تخصصی فقه و اصول النفیسه اصفهان
رشته فقه و اصول
رشته فقه و اصول
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد ،جعبه نوشابه را به طرف تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسدو شروع کرد به گرفتن شماره .مغازه دار متو جه پسر بودو به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید :«خانم،می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمنهای حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»
زن پاسخ داد:«کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»
پسرک گفت من این کار را با نصف قیمتی که اومی گیرد انجام می دهم .
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملاً راضی هستم.
پسرک بیشتر اصرار کردو پیشنهاد داد:«خانم ،من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم.در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.»
مجدداً زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت ،گوشی را گذاشت.مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت:«پسر …،از رفتارت خوشم آمد ؛به خاطر اینکه رو حیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»
پسر جواب داد:«نه ممنون ،من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم . من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مرکز تخصصی فقه و اصول النفیسه در 1391/07/12 ساعت 04:41:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1391/07/15 @ 06:10:21 ب.ظ
رحیمی [عضو]
سلام
داستان قشنگی بود ممنونم