آفرینش مگس

مرد دانا و با ایمانی در کنار پادشاهی نشسته بود . پادشاه خسته و خواب آلود بود، اما هر بار که سرش را به دیوار تکیه می داد تا لحظه ای بخوابد، مگسی روی چهره اش می نشست و او با دست راستش ضربه ای به چهره اش می زد و مگس را می پراند . ساعتی نگذشت و پادشاه پی در پی چرت می زد ، اما مگس مانع خوابش شد . سرانجام پادشاه خشمگین شد و به مرد دانا گفت :« نمی دانم خدا چرا این مگس را که حشره ای موذی و مردم آزار است آفریده ؟» مرد دانا ، بی درنگ پاسخ داد:« خداوند مگس را آفرید تا ناتوانی آدم ها ی مغرور و ستمگر را به آنها بفهماند و به آنها نشان دهد که با وجود حکومت بر یک کشور و ملت ،در برابر یک مگس ناتوانند.»


  • نظر از: آسمان
    1391/10/12 @ 11:10:26 ق.ظ

    آسمان [عضو] 

    سلام عزیزم
    خیلی عالی بود
    ولی می تونید به من پیام کنید که مطلبو از چه کتابی استفاده کردین یا منبعش رو ذکر کنید ، ممنون میشم به من اطلاع بدید .
    موفق باشی


    الحاقیات:
    • 708owf3nr8bo0uyhko0.jpg -   ضمیمه یافت نشد!

  • 4 stars
    نظر از: حوزه علمیه الزهراس شیراز
    1391/10/12 @ 09:07:16 ق.ظ

    حوزه علمیه الزهراس شیراز [عضو] 

    خداوند حکیم است اما انگار ما انسان ها حکمتش را از یاد می بریم…

    زیبا بود موفق باشید

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.