#خوشحال_باشم_یاناراحت...

به پایانه کاظمین رسیده بودیم، منتظر ماشین سامرا بودیم، اما هیچ وسیله ای برای سامرا نبود.
راننده تاکسی به شوهرم گفت:سید الان مقاومه بین داعش و حشدالشعبی.

همون موقع درگیری بود اما به هر حال با یک ماشین رفتیم.
نزدیک سامرا مراقبت ها بسیار شدید شده بود. وقتی رسیدیم هنوز دود باروت توی هوا حس میشد.

سربازهای عراقی با عجله اضطراب زیاد ما رو به داخل حرم فرستادند.
اون شب به طرز عجیبی غربت اهل بیت علیهم السلام رو احساس کردم.

الا‌ن بعداز گذشت قرنها هنوز امامان عزیزم در حصر پلیدترین انسانها گرفتار هستند.
انگار تاریخ تکرار میشه و غربت عسکریین علیهماالسلام پایانی نداره.

همش به یاد سربازهایی بودم که قبل از اومدن ما شهید شده بودند.
اما وقتی وارد حرم شدم انگار همه غصه های دنیا از یادم رفت.
بعد از نماز مغرب طولی نکشید که حرم کاملا خالی شد.
همه به سرداب یعنی همون منزل امام هادی علیه السلام برای استراحت رفته بودند.
اون شب رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ،من بودم و ضریح عسکریین علیهماالسلام.

مونده بودم خوشحال باشم یا ناراحت؟ خوشحال به خاطر اینکه یه دل سیر عزیزانم رو زیارت میکنم و ناراحت از غریبی اونها و خالی بودن حرمشون.

به امید روزی که نور چشم اهل بیت علیهم السلام ظهور کنند و این غم ها و غربت های شیعه برای همیشه به عزت و سرافرازی تبدیل بشه.

#دلنوشته طلاب

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.