ترسیم زیبای حلم


روزی در اصفهان شیخ جعفر کاشف الغطا که از علمای بزرگ اسلام بود پولی را در بین فقرا تقسیم کرد و پس از پایان کار به نماز ایستاد .
یکی از سادات فقیر خبردار شد که شیخ جعفر پولی رادر بین دو نماز گفت:مال جدم را به من بده.
شیخ فرمود دیر آمدی و دیگر چیزی باقی نمانده است که به تو بدهم .
سید خشمگین شد و آب دهان خود را بر محاسن مبارک شیخ انداخت .
شیخ جعفر از محراب برخاست و دامن خود را گرفت و در بین صفوف نمازگزاران حرکت کرد و فرمود : هر که به شیخ علاقه دارد کمک کند .مردم هم دامن شیخ را پر از پول کردند. شیخ پول ها را به سید داد و بعد از آن به نماز عصر ایستاد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.