#یاد مرگ

بعضیا تا حرفی از مرگ جلوشون زده میشه، اخم میکنن و میگن چرا از مرگ حرف میزنید و ناامیدی رو گسترش میدید، به زندگی فکر کنید و امید رو تقویت کنید،
اما این نگرش با ظاهر قشنگش با آموزه های دین ما سازگار نیست:

?امام صادق عليه السلام:

?ياد مرگ، خواهش‏های نفس را می‏ميراند،
?ریشه های غفلت را ريشه ‏كن می‏كند،
?قلب را با وعده‏ های خوب خدا نيرو می‏بخشد،
?طبع انسان را نازك و رقیق می‏سازد،
?علائم هوس را در وجود آدم درهم می‏شكند،
?آتش حرص را خاموش می‏سازد
? و دنيا را در نظر انسان كوچك می‏كند.

✨ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَّهَواتِ في النَّفسِ، ويَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَةِ، ويُقَوّي القلبَ بمَواعِدِ اللّه، ويُرِقُّ الطَّبعَ، ويَكسِرُ أعلامَ الهَوی ويُطفِئُ نارَ الحِرصِ، ويُحَقِّرُ الدُّنيا.

?بحار الأنوار: ج 6 / ص 133 - منتخب ميزان الحكمة: 51

من چطوري ميتونم از فکر گناه بيام بيرون

✅حساسيت و دل نگراني شما در مورد وجود افکار منفي در ذهن، بشارت دهنده وجود روح تقوا و خداترسي در شما است. اين گونه نگراني ها و اندوه ها به ويژه در يک جوان بيانگر لطف خداوند و عنايت او به شما است و اين مطلبي است که بسيار قابل توجه مي باشد.

آن چه مي تواند ذهن تان را پاک نمايد ، در مرحله نخست کنترل افکار است. کنترل افکار (خواطر) راه هاي متعددي دارد، ولي نبايد پنداشت که با اولين گام همه چيز درست مي‏شود. بلکه کسي که مي‏خواهد زمام افکار خويش را به کف گيرد، بايد با تمام توان به خودسازي بپردازد . با جديت اين راه را دنبال نموده تا تدريجا به سمت هدف نزديک گردد. پرنده لجام گسيخته خيال چون چکاوکي است که هر دم بر سرشاخساري نشسته و زود به شاخه ديگر پرواز مي‏کند.

از اين رو افکار انسان قرار و آرامي ندارد. آن گاه اگر آدمي با دقت درکنترل آن بکوشد; يعني، همواره از آن مراقبت نموده و هرگاه به اين سوي وآن سوي گريخت، بلافاصله آن را به امور شريف متوجه گرداند، کم‏کم رام و مطيع مي‏گردد.

کنترل ذهن و خطورات گناه‏آلود، يکي از مراتب مشکل خودسازي است. اما ذهن واردات خويش را از چشم و گوش مي‏گيرد. بنابراين صادرات و واردات، بايد کنترل شود.
براي اين منظور مي توانيد:

1. چيزهايي جايگزين و بديل براي آن ها در ذهن بسازيد تا اينکه وقتي بخواهند وارد ذهن شوند، ذهن را منصرف به بديل نماييد. يا اينکه افکار منفي را به چيزهاي زشت و تهوع آور گره بزنيد تا حالت انزجار از آن ها براي تان پيش آيد.

2. با پر کردن وقت خود، فکرتان را از آزاد ماندن و فکر منفي کنترل نماييد ؛اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:
النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَكَ..يعنى اگر تو نفس را به كارى مشغول نكنى، او تو را به خودش مشغول مى‏كند.
هميشه بايد يك كارى داشته باشد كه ذهن را متمركز كند و وادار به آن كار نمايد و الّا اگر شما به او كار نداشته باشيد، او شما را به آنچه كه دلش مى‏خواهد وادار مى‏كند و آن وقت است كه دريچه خيال به روى انسان باز مى‏شود؛در رختخواب فكر مى‏كند، در بازار فكر مى‏كند، همين‏طور خيال خيال خيال، و همين خيالات است كه انسان را به هزاران نوع گناه مى‏كشاند. اما برعكس، وقتى كه انسان يك كار و يك شغل دارد، آن كار و شغل، او را به سوى خود مى‏كشد و جذب مى‏كند و به او مجال براى فكر و خيال باطل نمى‏دهد.

3. کنترل اعضاء وجوارح و پاک نگهداشتن آن از گناه نيز باعث کنترل فکر است؛اگر مي‏بينيد گفته‏اند چشم را از نامحرم و گوش را از شنيدن مطالب نامناسب حفظ کنيم، براي اين است که بعدا ذهن از اين مناظر عکس‏برداري کرده و با آن مأنوس مي‏شود. اگر ظرف ذهن را از مطالب سازنده، عبرت‏انگيز و صحنه‏هايي که آيات و نشانه‏هايي در رابطه با مبدأو معاد دارد، انباشته کنيم، ديگر ذهن پريشان و مشغول نمي‏شود.

4. تلاوت قرآن و تدبر در آيات و نيز انديشه در روايات و احاديث معتبر در اين زمينه راهگشا است.
کنترل نياز به زمان دارد و به تدريج حاصل مي شود . اگر گاهي در ابتدا بر شما فشار وارد مي کند، سعي کنيد با فاصله انداختن زمان ورود براي هميشه آن ها را پاک سازيد. در هر حال لازم است کنترل آن ها را در اختيار خود بگيريد.

توجه بفرماييد که بايد صبر و تحمل داشته باشيد و کنترل نياز به زمان دارد و به تدريج حاصل مي شود. اگر گاهي در ابتدا بر شما فشار وارد مي کند، سعي کنيد با فاصله انداختن زمان ورود، براي هميشه آن ها را پاک سازيد.

آيا حيوانات نيز داراي بهشت و جهنم هستند؟

✅در این زمینه اقوالی وجود دارد که عبارتند از:

1.عده ای به طور کلی حشر حیوانات را قبول ندارند. دلیلشان هم این است که حشر را فرع تکلیف می دانند و تکلیف را هم فرع عقل و اختیار. و چون حیوانات را فاقد عقل و اختیار می دانند قائل به حشر حیوانات نیستند.

2. عده ای حشر حیوانات را قبول ندارند اما اجمالا حشر بعضی حیوانات را به دلیل وجود برخی از روایات قبول می کنند مانند سگ اصحاب کهف…

3. عده ای هم حشر حیوانات را قبول دارند

توجیه دلیل منکرین حشر حیوانات:

تكليف مراحلى دارد و هر مرحله، ادراك و عقلى متناسب با خود مى‏خواهد. مرحله ساده و پايين‏ترى از تكليف تصور مى‏شود كه اندكى فهم و شعور، براى آن كافى است. ما نمى‏توانيم چنان فهم و شعور و تكاليفى را به طور كلى، درباره حيوانات انكار كنيم. چنانچه درباره كودكان و ديوانگانى كه پاره‏اى از مسائل را مى‏فهمند، انكار همه تكاليف مشكل است.همچنین نفی هرگونه اختیاری با توجه به افعال مدبرانه فوق غریزه ای بعضی حیوانات مانند مورچه و زنبور عسل مشکل است.
لذا از لحاظ عقلی محذوری برای حشر حیوانات وجود ندارد.

دلیل عقلی : با توجه به مطالب فوق و با توجه به اینکه اجمالًا بعضى از آنها را مى‏بينيم كه در عمل خود ظلم مى‏كنند و برخى ديگر را مشاهده مى‏كنيم كه احسان را رعايت مى‏كنند بايد بگوييم كه حيوانات نيز حشر دارند.

دلیل نقلی قرآنی: از آیاتی چون آیه 38 سوره مبارکه انعام (ما مِنْ دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ) و آیه 5 سوره مبارکه تکویر (و اذا الوحوش حشرت) بعضی چنین استفاده کردند

دلیل نقلی روائی: در روايات اسلامى نيز احاديث متعددى در زمينه رستاخيز حيوانات ديده مى‏شود، از جمله: از ابوذر نقل شده كه مى‏گويد: ما خدمت پيامبر (ص) بوديم كه در پيش روى ما دو بز به يكديگر شاخ زدند، پيغمبر (ص) فرمود، مى‏دانيد چرا اينها به يكديگر شاخ زدند؟

حاضران عرض كردند: نه، پيامبر (ص) فرمود ولى خدا مى‏داند چرا؟ و به زودى در ميان آنها داورى خواهد كرد،(1). و در روايتى از طرق اهل تسنن از پيامبر نقل شده که فرمود: «ان الله يحشر هذه الامم يوم القيامة و يقتص من بعضها لبعض حتى يقتص للجماء من القرناء خداوند تمام اين جنبندگان را روز قيامت بر مى‏انگيزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى‏گيرد، حتى قصاص حيوانى كه شاخ نداشته و ديگرى بى‏جهت به او شاخ زده است را از او خواهد گرفت،(2)

(1) تفسير مجمع البيان و نور الثقلين
(2)تفسير المنار

چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟

✅ جواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است. واقعا بدبختی چیست؟

کسی که معاد را باور کرده و زندگی خود را منحصر به این دنیا نکرده و حیات اصلی را در عالمی دیگر می داند، چه چیزی را بدبختی می داند؟

وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ؛(عنکبوت/۶۴) زندگانى این دنیا چیزى جز لهو و لعب نیست. اگر بدانند، سراى آخرت سراى زندگانى است.

کسی که دنیا را مزرعه آخرت می داند، به نیکی دریافته که این دنیا، محل آسایش و استراحت نیست. بلکه میدانی برای عمل و تلاش است.
فرض کنید که مسابقه ای برگزار شده، و شرکت کنندگان باید مسیری بیست کیلومتری را بدوند، یک نفر با رنج و زحمت زیاد با سرعت به سمت انتهای مسیر می شتابد. در راه می بیند که یک عده نشسته اند و مشغول خوردن غذا هستند، عده دیگری نشسته اند و با یکدیگر گفتگو می کنند و … آیا این دونده، هرگز خود را بدبخت و بیچاره می خواند؟ یا مسرور است که متوجه بهترین عمل شده و مشغول انجام آن است؟

با این نگاه آنچه در ابتدا اسم بدبختی به آن داده ایم، بستری برای رشد و تعالی می شود، تا آنجا که بدترین محیط ها، عالی ترین ثمرات را به بار می نشاند:

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَكَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ؛ (تحریم/۱۱) و نیز خداى تعالى براى كسانى كه ایمان آوردند مثلى مى‌‏زند و آن داستان همسر فرعون است كه گفت: پروردگارا نزد خودت برایم خانه‌‏اى در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و از مردم ستمكار برهان.

و خدای تعالی نیز بندگان را متفاوت آفریده و هر کدام از آنها را به شکلی مورد آزمایش و امتحان قرار می دهد:

در حدیثی قدسی از قول خدای تعالی آمده است: بعضى را كور و بعضى را بینا، بعضى را كوتاه قد و برخى را بلند قد، بعضى را زیبا و بعضى را زشت، بعضى را عالم و برخى را جاهل، بعضى را فقیر و بعضى را غنى كردم، بعضى را مطیع و برخى را عاصى، برخى را بیمار و عده‏اى را سالم، بعضى را زمین ‏گیر و برخى بدون عیب هستند.

همه این كارها لازمه خلقت بود. براى این كه آن شخص سالم و بى ‏عیب به آن شخص معیوب نگاه كند و به خاطر سلامتى‌‏اش به من شكر و حمد بگوید. و یا آن كه عیب‏دار است به شخص سالم نگاه كند به من متوسل شود تا به او هم سلامتى بدهم. و همچنین به بلاى من صبر كند تا به او پاداش خوب بدهم. یا این كه شخص غنى به فقیر نگاه كند به خاطر ثروتى كه به وى داده‏ام به من حمد نماید، و یا شخص فقیر با دیدن شخص غنى از من ثروت بخواهد و یا این كه مؤمن به كافر نگاه كند به خاطر هدایتى كه داده‌‏ام به من حمد و سپاس گوید…

(الجواهر السنیة-كلیات حدیث قدسى ص ۱۸.)

#بسم الله الرحمن الرحیم

#بسم الله الرحمن الرحیم

از عبد الله بن سنان روايت شده است كه وي گفت:
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در باره تفسير «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» پرسيدم.

ايشان فرمود: باء، بهاء و روشنايي خداوند و سين، سناء و شكوه خداوند و ميم، مجد و بزرگواري خداوند است؛ و برخي روايت كرده اند كه ميم، ملك و فرمانروايي خداوند است، و الله، خداي همه چيزهاست كه بر تمامي آفريدگان خود رحمان و بخشنده و بر مؤمنان به طور خاص رحيم و بخشايشگر است.

فرق متقین با غیرمتقین....

فرق متقین با غیرمتقین....

فرق متقين با غيرمتقين اين است که گناه متقين موجب نمي‌شود که ديگر از خدا غافل شوند و اين خاصيت تقواي آن‌هاست که بلافاصله متوجه ذکر خدا مي‌شوند. با ذکر خداي متعال از يک طرف عظمت و کبريا و قهر و غذاب خدا را مي‌بينند و از طرف ديگر عفو و بخشش او را مي‌بينند لذا بلافاصله استغفار مي‌کنند. يعني هنگامي‌که خطا کرده و فريب شيطان را خورده بلافاصله محبت و رحمت خدا و خطايي را که کرده به ياد مي‌آورد و با شرمندگي و توکل به خداي متعال که او را ببخشد، خودش را در دامن خداي متعال مي‌اندازد. يعني با اين ذکر خداي متعال هم حيا در انسان گناهکار ايجاد مي‌شود و هم در او ايجاد اميد به بخشش مي شود و هم بدي خودش را مي بيند و هم خوبي خدا را مي بيند و به غفران و رحمت خدا پناه مي برد.

#حجت_اسلام_میرباقری

#وهابیان مرتکب چه جناياتی در طول تاریخ شده اند؟

✅وهابیت فرقه ای است که سیستم اطلاعاتی انگلیس آن را ساخت و با این حزب سیاسی، ضربه های زیادی به مسلمانان وارد کرد که در ذیل به بعضی از جنایات آن ها اشاره می کنیم:

در سال ۱۲۰۸ ه.ق بصره را به تصرف در آوردند و بعد از آن شهر را غارت کردند.

سال ۱۲۱۶ ه. کربلا را غارت کردند و اهالی آنجا را به قتل رساندند آنچه در ضریح امام حسین(علیه السلام) بود به تاراج بردند.

در ۱۲۲۲ بر مدینه مستولی شدند و آنچه از اموال در حجره نبی مکرم اسلام بود غارت کردند.

در ۱۲۲۵ به جنگ اهل شام رفتند و اهالی حوران را قتل عام کردند.

در ۱۳۰۵ به جنگ شریف غالب (حاکم مکه) رفتند و مناطق زیادی را تصرف کردند.

در ۱۳۱۷ طائف را تبدیل به سلاخ خانه کردند.

در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ استعمار انگلیس را بر ضد عثمانی یاری کردند و به پاس خوش خدمتی بر کل حجاز تسلط یافتند.
در ۸ شوال ۱۳۴۳ اماکن مقدس بقیع را منهدم و حرم رسول خدا را دوباره تاراج کردند.

در سال ۱۴۰۷ه.ق (۱۳۶۶ ه.ش) مکه را تبدیل به کشتارگاه کردند و در روز روشن بیش از ۵۰۰ حاجی را به شهادت رساندند. که از اتباع ایران و لبنان و عراق بودند(حج خونین)

در سالهای ۱۲۱۶و۱۲۱۸و ۱۲۲۵ به کربلا یورش وحشیانه بردند و صدها نفر از مسلمین را به قتل رساندند و بارگاه مقدس حضرت امام حسین (علیه السلام) را مورد تعرض و اهانت قرار دادند ومدتی هم نجف اشرف را محاصره کردند ولی با مقاومت شدید مردمی و فتوای مراجع معظم قرار گرفته و شکست خوردند….

و اکنون تخریب کامل حرم مطهر امامین عسگریین در سامرا و کشتار هر روزه مسلمانان عراقی و….

شهادت به كفر مسلمانان، شرط ورود به آیین وهّابیّت

اگر چنانچه كسى به مذهب وهّابیّت در مى آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود «محمّد بن عبد الوهّاب» به وى مى گفت: باید دوباره به زیارت خانه خدا بروى چون حج گذشته تو در حال شرك صورت گرفته است. و به كسى كه مى خواست وارد كیش وهّابیّت بشود مى گفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى كه در گذشته كافر بوده اى و پدر و مادر تو نیز در حال كفر از دنیا رفته اند، و همچنین باید گواهى دهى كه علماء بزرگ گذشته كافر مرده اند. اگر چنانچه گواهى نمى داد وى را مى كشتند. آرى او بر این باور بود كه تمام مسلمانان در طول ۱۲ قرن گذشته كافر بوده اند، و هركسى را كه از مكتب وهّابیّت پیروى نمى كرد او را مشرك دانسته و خون و مال او را مباح مى كرد.[۱]

آتش زدن کتابخانه ‏های بزرگ

یکی از دردناک‏ترین کارهایی که وهابیت مرتکب شد و ننگ آن برای ابد در پیشانی آنان باقی ماند، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبة العربیّة» بود که بیش از ۶۰ هزار عنوان کتاب گرانقدر کم نظیر و بیش از ۴۰ هزار نسخه خطّی منحصر به فرد داشت که در میان آن‏ها برخی از آثار خطی دوران جاهلیت، قرارداد یهودیان با کفار قریش بر ضد رسول اکرم‏ (صلی الله علیه وآله) وجود داشت، و همچنین آثار خطّی حضرت علی‏علیه السلام و ابوبکر و عمر و خالد بن ولید و طارق بن زیاد و برخی از صحابه پیامبر گرامی‏صلی الله علیه وآله و قرآن مجید به خط عبداللَّه بن مسعود نیز در آن میان بود. در همین کتابخانه انواع سلاح‏های رسول اکرم‏ (صلی الله علیه وآله) وجود داشت. ناصر السعید از قول یکی از مورّخان نقل می‏کند که هنگام تسلط وهابیان، این کتابخانه را به بهانه وجود کفریات در آن به آتش کشیدند و به خاکستر تبدیل کردند.[۲]

پی نوشت:
[۱]. الدرر السنیّة: ۱/۴۶، الفجر الصادق لجمیل صدقی الزهاوی: ۱۷، كشف الارتیاب: ۱۳۵ نقلا عن خلاصة الكلام: ۲۲۹ - ۳۳۰ لدحلان.
[۲]. تاریخ ال سعود ج ۱ص ۱۵۸.

#چرا پرده کعبه مشکی است؟؟

✅سابقه نصب پرده بر روی خانه کعبه به زمان حضرت اسماعیل (ع) می رسد. که در روایات این گونه بیان شده است:

وقتى ابراهيم و اسماعيل (عليهما سلام) خانه كعبه را بنا كردند، همسر اسماعيل كه زن بسيار عاقلى بود گفت: چرا بر سر در خانه كعبه پرده ‏اى نمى‏ آويزيد؟ ابراهيم و اسماعيل (ع) پذيرفتند و پرده ‏اى آماده كردند كه دوازده ذراع طول داشت و آن را بر در كعبه آويختند، پس از آن همسر اسماعيل گفت: چرا سراسر كعبه را با پرده ‏اى پوشش نمى ‏دهيد تا اين سنگهاى خشن پوشيده شوند؟ اسماعيل پذيرفت و قوم همسر اسماعيل بوسيله پشم اقدام به بافتن اوّلين پرده كعبه نمودند. [۱]

و ظاهرا پیامبر (ص) زمانی که پرده ای بر روی کعبه قرار می دهند، آن پرده مشکی بوده است. عباس بن عبد المطّلب مى‏ گفت رسول خدا در حج خود بر خانه كعبه جامه‏ هاى گرانبهاى سياه پوشاند. [۲]

اما شاید پیامبر (ص) در انتخاب رنگ، با انتخاب های متعددی مواجه نبوده و با توجه به پارچه های موجود از رنگ مشکی استفاده کرده است. کما اینکه در روایتی، امام صادق (ع) بهترین رنگ برای پرده کعبه را رنگ زعفرانی خوانده اند: براى كعبه بهتر از رياط (پرده و ملافه) سابرى (معرب شاپورى) كه بزعفران رنگ شده باشد نيست. [۳]

و شاید این رنگ با رنگ اصلی ستون های کعبه یکسان باشد. که در بعضی از روایات به آن اشاره شده است که در هنگام باز سازی کعبه، حضرت ابراهیم و اسماعیل زمانی که به سنگی سرخ رنگ می رسند، خدای متعال وحی می کند که بنای کعبه را بر همان سنگ قرار دهند. [۴]

همچنین باید توجه نمود که رنگ پرده کعبه همیشه سیاه نبوده است و بعضی رنگ های مختلفی را در تاریخچه پوشاندن کعبه بیان کرده اند. مثل اینکه عمر و عثمان کعبه را با پارچه ای سفید و نازک پوشش داده اند. یا مامون با برداشتن پرده قرمز، با دیبای سفید کعبه را می پوشاند. یا محمد بن سبکتکین کعبه را با دیبای زرد رنگ پوشانده است.

و شاید رنگ مشکی بیشتر از زمان الناصر لدین الله، خلیفه عباسی،(حکومت ۵۷۵-۶۲۲ه.ق) سنت شده باشد که با استفاده از آن کعبه را می پوشانند.

[۱]:الكافي، ج‏۴، ص: ۲۰۴

[۲]:الطبقات‏ الكبرى /ترجمه ،ج‏۱،ص۱۳۶

[۳]:مكارم الأخلاق، ص ۱۰۵

[۴]:من لا يحضره الفقيه، ج‏۲، ص ۲۳۵